لهـی بـهـر قـربانی بـه درگاهـت سـر آوردم
نـه تنها سـر برایت بلاکه از سر بهتر آوردم
پــی ابـقـاء قــد قامت بـه ظهر روز عاشورا
بـــرای گـــفــتــن الله اکــبــر، اکــبــر آوردم
پــی آزادی نــسـل جـــوان از بـنـــد اسـتـبـداد
بـرادر زاده ای چـون قـاسـم فــرخ فـر آوردم
عـلی را در غدیر خم نبی بگرفته روی دست
ولـی مـن روی دست خود عـلی اصغر آوردم
عــلی انگشـتر خـود را بـه سائل داد،
اما مـن بــرای ساربان انگشت و بـا انـگـشتـر آوردم
بــرای آنکـه همـدردی کنـم با مـادرم زهــرا
بــرای خـوردن سیلی سـه ساله دخـتر آوردم
بــرای کشتـن دونان بـه دشت کـربلا یـا رب
چــو عـباس همایـون فـر امیـر لشگـر آوردم
بــرای آنکـه قـرآنت نـگــردد پـاـیمـال اسـب
بــرای ســم مـرکــبـهـا خـدایـا پــیـکـر آوردم
حسن را گر که از لخت جگر آکنده شد تشتی
مـن اینک ســر بـرای زینت تـشت زر آوردم